آقا آکامآقا آکام، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شما هستین بهترین اتفاق زندگی من

خاطرات زیبای بین منو

1396/8/12 20:03
نویسنده : مامان فروزنده
568 بازدید
اشتراک گذاری
  • فرزندم منو پدرت منتظر اومدنت بودیم ...سوال تا اینکه ی روز که  از پرپری دو روز عقب زده بود علائم زیادی هم داشتم تصمیم گرفتم بدون اینکه ب کسی بگم ، آزمایش خون بدم ،به مطب رفتم و ازمایش دادم و منتظر جواب بودم تا اینکه منشی بهم گفت مگ نمیخوای پول رو حساب کنی پول رو دادم و رفتم نزدیک ب در ک شدم منشی صدام زد خانوم نادری گفتم جانم گفت مگ نمیخوای بدونی جواب چی بوده گفتم خب معلومه دیگه منفی بوده خندید و گفت ن خانوم شما بارداری از خوشحالی اشک چشمامو ب خودش بسته بود و اروم پایین میومد صدایه دست و مبارک گفتن مطب دکتررو به خودش گرفت تصویر جلو چشمام سیاه شده بود از خوشحالی تمام زود زود رفتم شیرینی خریدم و رفتم به محل کار پدرت  شیرینی هارو بهش دادم و گفتم بابا شدنت مبارک عشقم​...پدرت از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه و اشک تویه چشم های نازش گلوله بسته بود .مامان جونت و بابا جونت هم از خوشحالی گریه میکردن همه از اومدنت خوشحال شده بودن....میوه ی درونم  نمیدونم پسر هستی یا دختر فقط تنها دعام اینکه سالم باشی میوه ی درونم فرزندم ن تو هنوز مرا دیده ای ن من تورا بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم..الان تو اندازه ی عدسی مامان فدات بشه باباتم خیلی دوست داره و شیکم مامانتو میبوسه از خدا بابت هدیه زیبایی ک بهم داده ممنونم محبت


پسندها (2)

نظرات (0)